به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی کُردتودی، معلمان آموزشوپرورش استان کُردستان بخشی از تاریخ «حماسه، مهر و همدلی» در نظام تعلیم و تربیت کشور هستند، در این گزارش «روایاتی از فداکاریهای معلمان کُردستانی»، در آستانه هفته بزرگداشت مقام معلم منتشرشده است.
سطر سطر تاریخ کشورمان سرشار از ایثار، پایمردی، ازخودگذشتگی، صبوری و مهرِ بینهایت معلمانی است که فرشته وار؛ هنر معلمیشان را به سانِ اثری ماندگار در جایجای ایران عزیز اسلامی به یادگار مینهند تا جریان گرم و سیالِ حیات را در شاهرگهای تعلیم و تربیت حفظ کنند.
معلمان این سرزمین تجسم تمام نمایِ روشنیاند و هرروز صبح با قلبی پر از مرواریدهای درخشانِ انساندوستی و تعهّد، درسهای سپید، آبی و آفتابیِ معرفت، شعور و آگاهی را سطر به سطر و صفحه به صفحه در لحظههای فرزندانمان دوره میکنند تا نور؛ میهمان همیشگی خانه سرنوشت کودکان و نوجوانانِ کشور عزیزمان شود.
معلمان ِاستان پهناور کردستان نیز دوشادوش دیگر آموزگاران و دبیران ایران عزیز اسلامی، مادرانه و پدرانه؛ آیندهسازان میهن را در دامان “درایت، هنر، فرهیختگی و دانش” خویش میپرورانند و در این راه جان خویش را صرف تعلیم، نوعدوستی، تلاش، تربیت و خودباوریِ آنها میکنند. این گزارش انعکاسدهنده ذرهای از فداکاریهای معلمان کردستانی طی چند سال گذشته است.
روستای قورت دره شهرستان بیجار، روستایی که روزی امید به زندگی در آن در حال خاموش شدن بود، اما امروز کودکان بسیاری به شوق تحصیل و علم آموزی در کلاس مدرسه روستا درس حاضر میشوند تا مشق جهاد و سازندگی را بار دیگر به دست خود قلم زنند.
نظامعلی عبادی معلم ۴۸ ساله روستا ۲۲ سالی هست که به صورت پیمانی جذب آموزش و پرورش شده است. او که مسافتی طولانی و حدود ۹۵ کیلومتری را برای رسیدن به مدرسه باید بپیماید حدود ۸سالی است که معلم دانش آموزان این روستا هست.
این معلم دلسوز و فداکاربرای تدریس به دانشآموان کلاس خود در روستای قوت دره حدود صد کیلومتر مسافت را به بهانه تدریس و به حقیقت پیوستن آرزوهای این دانش آموزان که یکی از انها دوست دارد معلم، یکی دکتر، یکی کارمند، یکی تحصیلکرده و … باشد را طی میکند و این اقدام نشان از فداکاری، عشق و نمود یک انسان کامل بوده و در نتیجه درس بزرگ ایثار و فداکاری را جلوه میدهد.
این معلم کردستانی به تنهایی تا ۶ پایه تحصیلی را تدریس می کند و در ساعت اوقات فراغت در راستای تقویت فرهنگ دینی در بین دانش آموزان، قرائت قرآن تلاش می کند.
وی با بیان اینکه دانش آموزان این مناطق نیازمند توجه بیشتر مسئولان هستند، افزود: از مسئولان میخواهم بیشتر حواسشان به بچههای مناطق محروم باشند.
معلمی که با دانش آموزان مناطق صعب العبور شناخته می شود، با کوهستانهای سرسخت و صخرههای زمخت خو گرفته و از سرمای زمستان کوه های برفی، خطر حمله حیوانات وحشی، هراسی ندارد و هیچ چیز مانع رفتن در مناطق صعب العبور نمی شود.
معلمی که با دادن جان خود برای دانش آموزش، زندگی را به زیبایی سرود
ادهم مظفری یکی از معلمانی بود که زندگی را به زیبایی سرود. این معلم دلسوز در ۲۷ اسفند سال ۷۶ وقتی میبیند که یکی از دانشآموزانش در رودخانهی کام روستای آلک کامیاران افتاده، خود را به آب میزند و دانشآموز خود را نجات میدهد اما خود برای همیشه با آبها همسفر میشود و چند روز بعد از آن، جسم بیجانش را در چند روستای پایینتر از آب میگیرند.
دانش آموز نجات یافته در حسرت دیدار معلمش گفت: ديگر نگویيد که آب رودخانهي “کام“ خوردني نيست. مگر نديديد که معلم ما آنرا صاف و زلال کرد. مگر نميبينيد که از آن روز باغها، بوستانها و انسانها پيمان بستهاند از اين آب بيشتر بياشامند. آبي که نامش انسانيت است.
معلمی که کچل کرد
بعد از آن بهمن ماه سال ۱۳۹۲ بود که خبری در تمام شهر پیچید که مدرسه شیخ شلتوت مریوان، دانش آموزی با بیماری ناشناخته ای دارد که جثه نحیفش را آزار می دهد، موهایش را، شیطنت ها و بازی های کودکانه اش را گرفته و اگر فرشته ای برای نجاتش نمی رسید، روح و روانش هم در این بازی سخت زندگی، او را به خاطره ها می سپرد و آن فرشته کسی نبود جز معلمش، آری این خبر به سرعت نه تنها در استان بلکه در کشور و در همه جای جهان پیچید و بسیاری از مردم به تبعیت از این معلم دلسوز سر خود را تراشیدند.
معلم ماهان برای اظهار همدردی با شاگردش و جلوگیری از افت شدید تحصیلی و از بین رفتن روحیه این کودک، موهای سرش را از ته زد و به شکل ماهان در آمد و به شاگردانش گفت: موهای سر من و ماهان در زمستان به دلیل حساسیت خودش می رود و در بهار به هنگام رویش گل ها و شکوفه درختان از نو رشد می کند.
ناجی کودکی که چشم و دستش را جا گذاشت
اینجا معلم است که دنیایی زیبا برای دانش آموزش رقم زده است؛ معلمی که وقتی فهمید که یک دانشآموز کردستانی محدودیتها و معلولیتهای فراوانی دارد و با همسن و سالهای خود متفاوت است، سعی کرد تا به هر شکل ممکن به یاری وی برود و کمکش کند. این معلم تلاش کرد تا هر روز پلهای برای این دانشآموز بسازد که از آن بالا برود و بر توانمندیهایش بیفزاید بدون اینکه به فکر مشکلاتش باشد.
عبدالواحد اسماعیل پور دانش آموز سال دوم راهنمایی مدرسه بعثت شهرستان سقز است، او زمانی که سال اول ابتدایی بوده به اتفاق خانواده اش به یکی از روستاهای نزدیک به مرز عراق می روند تا در مراسم عروسی یکی از بستگان پدرش شرکت نمایند. عبدالواحد یک مین خنثی نشده از زمان دفاع مقدس را بر می دارد و مین میان دستهایش منفجر می گردد.
انفجار مین باعث می گردد که چشمهای عبدالواحد نابینا و هر دو دستش قطع گردید، عبدالواحد به درس خواندن و ادامه تحصیل علاقه فراوانی دارد اما مدارس استثتایی از پذیرش و ثبت نام او به علت قطع شدن کامل هر دو دست و نابینا شدنش خودداری می نمایند تا اینکه اکبر زارعی معلم دبستان بوستان سقز با مسئولیت خود می پذیرد که به عبدالواحد آموزش بدهد او به سختی و با کمک گرفتن از حس لب های عبدالواحد موفق می شود کاری کند که عبدالواحد بتواند با لبش خطوط کتاب بریل نابینایان را بخواند و با موفقیت دوران ابتدایی را پشت سر بگذارد، وی هم اکنون دانش آموز ممتاز دبیرستان شهرستان سقز و تنها دانش آموز نابینای این مدرسه است.
کودک قصه ما که تنها ماند «اکبر زارعی» یکی از معلمان کردستانی نتوانست این تنهایی را طاقت بیاورد. پس به آموزش وی پرداخت. از آنجا که واحد چشمانش نابینا بود، باید خط بریل میآموخت، اما دستی برای لمس کردن نداشت، پس معلم فداکار با گذاشتن خط بریل روی لبان واحد، توانست خواندن را در ۶ماه به او یاد دهد و وی را به آینده امیدوار کند.
این معلم با گذاشتن خط بریل روی لب این دانشآموز معلول، مرز ناامیدی را در دل این معلول تخریب کرد و از بین برد و به جای آن جوانههای امید نشاند.
زارعی معلم ابتدایی کردستانی است که توانسته است با دلسوزی فراوان، این دانشآموز نابینا را توانمند کند و تحویل اجتماع دهد.
این معلم خلاق کردستانی عنوان کرد: سال نخست نابینایی واحد، خانواده وی به «بوکان» رفته بودند و هیچ مدرسهای وی را پذیرش نمیکرد تا اینکه این دانشآموز به من معرفی شد. وقتی ماجرا را شنیدم، تصمیم گرفتم به این دانشآموز بفهمانم هیچوقت ناامید نباشد. به همین دلیل به او کمک کردم تا بتواند خط بریل را با لبانش بخواند.
زارعی با اشاره به شیوه آموزشی خود گفت: هریک از ۳۲حرف الفبا را روی یک کاغذ مینوشتم و به او میگفتم که جدا جدا لب را روی این حروف بکشد و آنها را حس کند تا اینکه بعد از ۷ماه آموزش توانست کتاب خواندن را آغاز و به مدارس عادی راه پیدا کند.
وی گفت: ۳دانشآموز نابینای سروآبادی نیز که مدارس عادی از پذیرش آنها سرباز زده بودند، توانستند بعد از ۱۷روز سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند و اکنون نیز در دانشگاه کردستان مشغول تدریس و حافظ کل قرآن کریم هستند.
ثریای قصه ما سال هاست که رنج های مردم شهرش را دیده و فقرشان را لمس کرده است. ثریا مطهرنیا ۴۲ سال سن دارد و به اندازه تمام لحظه های زندگی اش هم غم. او خانم معلمی است که ۲۸ سال از عمر کاری اش را وقف کودکان سختی کشیده روستایش کرده. ۹۰ دانش آموز بیمار و بی بضاعت را شناسایی و برای درمان شان هم هر کاری که می شد انجام داد.
«ثریا مطهرنیا» معلم بیجاری، به واسطه شناسایی و حمایت از ۹۰ دانشآموز و تامین هزینه درمان، شناسایی ۲۲۰ دانشآموز بیبضاعت و پرداخت ۶۰ مورد کمک هزینه، پیگیری ۴۲ مورد جراحی فوق تخصصی برای دانشآموزان تا انجام کامل درمان و تحت پوشش قرار دادن دانشآموزان نیازمند جراحیهای ترمیمی استان، شایسته عنوان معلم فداکار معرفی شد.
دانش آموزان اگر چه در بدترین وضعیت درس می خوانند اما خنده از لبانش دور نمی شود. خنده ای که در چهره خواهر و برادران بزرگترشان محو است و برای بزرگترها خاطره ای فراموش شده.
انتهای پیام/