حدیث روز

  • امروز : پنج شنبه - ۱۳ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 2 May - 2024
2

تقدیم به پیشگاه میثم تمار کردستان / وقتی زبان روضه خوان حسین(ع) را بریدند

  • کد خبر : 5214
  • 02 بهمن 1401 - 1:11
تقدیم به پیشگاه میثم تمار کردستان / وقتی زبان روضه خوان حسین(ع) را بریدند
تنها چیزی که از پدرم در ذهن من به مانند یک خواب باقی مانده است لباس سبز پاسداری ایشان است

به گزارش کردتودی، به فرمان ابن زیاد دستها و پاهای میثم را قطع می‌کنند و سپس بیرونش می‌برند و مصلوبش می‌کنند. در همان حال، میثم تمّار شروع به گفتن فضائل علی علیه السلام برای مردم می‌کند. عمرو بن حریث به عبیدالله ابن زیاد خبر می‌دهد که اگر سخنان میثم ادامه پیدا کند، خوف شورش کوفیان می‌رود، لذا باید دستور بدهد تا زبانش را ببرند.

و اینگونه می شود که زبان میثم تمار بریده می‌شود تا فرهنگ علی (ع) و خط سرخ شهادت باز بماند و مسیر حق از باطل مشخص گردد.

امروز به دیدار فرزندی از فرزندان شهدا آمده ایم، فرزندی که افتخارش را در میثم تمار بودن پدرش می داند، پدری از جنس مردان بی ادعایی که پا در مسیر حق گذاشتند و در برابر باطل سر خم نکردند.

گفتگو می کنیم با مجتبی رستمی فرزند شهید قاسمعلی رستمی (میثم تمار کردستان):

لطفا برای ما از پدر شهیدتان و از روزهای آغازین انقلاب بگویید

به نام خدا ، پدرم در روز دهم خرداد ماه سال ۱۳۳۶ در روستای شیخ جعفر و در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد و از همان کودکی خود نیز به کار کشاورزی مشغول بود.

خانواده پدرم خانواده ای مذهبی و متدین بودند و همین باعث شده بود تا پدرم از همان دوران کودکی با قرآن انس بگیرد.

پس از اینکه پدرم به مکتب می‌رود خود به عنوان مربی قرآن در روستای شیخ جعفر نوجوانان و کودکان را اموزش می‌دهد و با علاقه ای که به نوحه خوانی و روضه خوانی دارد به عنوان مداح در روستا مراسمات عزاداری امام حسین (ع) را برگزار می نماید.

 

روزهای آغازین انقلاب اسلامی

با بالاگرفتن روزهای اعتراضات مردمی در شهرهای بزرگ کشور پدرم با استفاده از دوستان خود در همدان اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) را در روستای شیخ جعفر به صورت گسترده توزیع می‌کند و در جریان تحولات انقلاب حضور می‌یابد

همزمان با روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در اعتراضات مردمی شهر قروه حضور فعالی داشته و سعی در هدایت مردم روستا برای حضور در اعتراضات می‌کند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع درگیری‌های ۲۳ بهمن ماه در شهرستان قروه همراه با تعدادی از مردم روستای شیخ جعفر به سمت شهر قروه حرکت می کنند و در روز ۲۳ بهمن ماه با عوامل و باقی مانده‌های ساواک درگیر می‌شوند و نقش خود را در تحولات انقلاب اسلامی ایفا می‌کنند.

چه زمانی ایشان به عضویت سپاه پاسداران درامدند؟

پس از پیروزی انقلاب پدرم در سال ۵۸ وارد سپاه پاسداران شدند و در شهرستان قروه مستقر بودند .

با بالا گرفتن درگیری ها در استان کردستان به سمت دهگلان و بلبان آباد می‌روند و در محور سنندج قرار می‌گیرند و در جریان ۴ سال در مناطق مختلف کردستان در پاکسازی منطقه از لوث وجود گروهک‌های ضد انقلاب در مناطقی همچون کنجان‌چم و سردشت حضور می‌یابند.

 

دست نوشته شهید قاسمعلی رستمی

 

 

از زمان تولد خودتان و خاطراتی که از پدر دارید برای ما بگویید

بنده خود متولد نخستین روز از تیرماه سال ۵۶ هستم و با توجه به اینکه در زمان شهادت پدرم تنها ۵ سال داشتم خاطره چندانی از ایشان ندارم و تنها چیزی که از ایشان در ذهن من به مانند یک خواب باقی مانده است لباس سبز پاسداری ایشان است

تمام چیزهایی که از پدر شهیدم می دانم بنا بر گفته‌های اطرافیان و همرزمان شهید است که یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان صبور بودن و گشاده رو بودن و آرام و با حوصله بودن ایشان می‌باشد.

پدرم از انجایی که پرورش یافته مکتب قرآن و اهل بیت (ع) بودند در برنامه های سپاه نیز قرآن خوانی و روضه خوانی داشتند.

عیسی قنبری یکی از همرزمان شهید در همین رابطه می گوید: یک شب باید تا صبح در پایگاه بیدار می ماندیم و برای همین از آنجایی که بسیار خواب آلود بودیم قاسم شروع به نوحه خوانی نمود که ما هم تا صبح سینه زنی کردیم و دیگر نخوابیدیم و همین ویژگی قاسم باعث شده بود همیشه پیگیر احوال او باشیم و تمامی بخش ها و قسمت ها مشتاق حضور قاسم در میان خود بودند.

برگه های نوحه خوانی شهید قاسمعلی رستمی

 

 

چه چیزی باعث شد که به پدر شما لقب میثم تمار کردستان را بدهند؟
اگر بخواهم در خصوص شهادت ایشان سخن بگویم باید به یکی از حوادث منطقه اشاره کنم که در تاریخ بیست و پنجم آذر ماه سال ۶۱ در روستای دگن که بین موچش و بلبان آباد قرار داشت و جای خوبی برای کمین دشمن بود ، رزمندگان اسلام در کمین دشمن قرار گرفتند.

در جریان این حمله دشمن، ۱۲ نفر از رزمندگان که به فرماندهی شهید جعفر طالبی برای مرخصی خود و بدون اسلحه به سمت قروه بازمی گشتند و تنها دارای یک تیربارچی بودند در ساعات ابتدایی صبح و در هوایی مه آلود در کمین ضد انقلاب قرار می گیرند و به صورت گروهی شهید می شوند و اجساد آنها را نیز می سوزانند و بعد از این قضیه سپاه پاسداران تصمیم بر پاکسازی این محدوده می گیرد و از چند محور عملیات پاکسازی اجرایی می شود که مسئولیت یک محور با پدر بنده و تعدادی از پیشمرگان بوده که بر اساس گفته های برخی همرزمان ایشان از سمت سنندج و بر اساس برخی گفته های دیگر از سمت موچش حرکت کرده اند.

اما در این عملیات هنوز هم برای ما این یک معما است که پدرم چگونه با یک بیسیم‌چی تنها می مانند و از همرزمان خود جدا می شوند!

در این میان و در حالی که همراه با بیسیم چی هستند شدت کولاک هوا به گونه ای بوده که پدرم و بیسیم چی نیز همدیگر را گم می کنند و پدرم در کمین دشمن قرار می گیرد و اسیر می شود.

پس از این ضد انقلاب بسیار پدرم را آزار می دهند و یک چشم پدرم را خارج می کنند و پا و دست ایشان را می شکنند و به شکل های مختلف شکنجه می‌دهند و زبان ایشان را می برند و زمانی که از روستای کانی خیاره به سمت روستای تجره پدرم را می‌آورند زنی که جسد را می بیند دیوانه می‌شود و این است که به پدرم لقب میثم تمار کردستان را می‌دهند و در تاریخ بیست و هفتم آذر ماه سال ۶۱ ایشان را به شهادت می‌رسانند.

آخرین بوسه

عیسی قنبری همرزم پدرم می گوید: زمانی که شهید قاسمعلی رستمی به پایگاه امد، بچه های پایگاه گفته بودند نیروی جدیدی آمده؛ جوان خوش سیمایی بود، چهره اش به دل مینشست. عیسی جلوتر رفت تا به قاسم خوش آمد بگوید؛ رو به روی قاسم ایستاد و گفت: به قیافه ات میخوره روضه خوان باشی؟!!قاسم درحالیکه تبسمی زیبا روی لب داشت گفت:بله. عیسی همان لحظه پیشانی قاسم را بوسید و علاقه خاصی به قاسم پیدا کرده بود و این شروع رفاقت آن دو بود.

روزی که قاسم شهید شده بود و پیکرش را پیدا کرده بودند،عیسی هم آنجا بود. کنار آمبولانس ایستاده بود و میگفت:اجازه بدید قاسم رو ببینم، میخوام برای بار آخر رفیقم رو ببینم. به داخل آمبولانس رفت؛ کنار پیکر قاسم نشست، میخواست لب های قاسم روضه خوان را ببوسد، اما زبان قاسم را بریده بودند! عیسی گفت: قاسم جان چه بلایی به سرت آوردند؟!!!

به یاد اولین دیدارشان دوباره پیشانی اش را بوسید و این آخرین بوسه رفیق،بر پیشانی مرثیه خوان امام حسین(ع)بود…

از اینکه فرزند میثم تمار کردستان هستید چه حسی دارید؟

من واقعا از یک طرف افتخار می کنم که فرزند پدری هستم که در تمام زندگی در مسیر قرآن بوده و توانسته در مقام عمل لبیک یا حسین را اجرایی کند
و امیدوارم ما هم بتوانیم در این مسیر باشیم و غبطه می‌خورم که نتوانستیم به آن شکلی که باید در مسیر ولایت قدم برداریم

شهادت حسینی وار ایشان افتخاری برای من است.

روضه خوانی که با زبانی که یا حسین(ع) میگفته است به شهادت رسیده و این افتخاری برای ما و برای تمام مردم کردستان است.

 

ای شهید راهت همیشه سبز

رسیدن به خدا چه زیباست و شهدا چقدر خاكی شدند كه خدا برای دیدارشان بی‌تاب شد!

 

ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان          بر گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان.

 

یاد شهدای ۸ سال دفاع مقدس گرامی و راهشان پر رهرو باد.

لینک کوتاه : https://kordtoday.com/?p=5214
  • ارسال توسط : m j

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.