به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، مقاومت مردم خرمشهر حماسهای از یاد نرفتنی است؛ مردمی اعم از زن و مرد پس از ۱۹ ماه پایداری و مقاومت یکی از زیباترین روزهای انقلاب اسلامی را ساختند و پرچم اسلام را بر فراز مسجد جامع خرمشهر به اهتزاز درآوردند.
امروز سوم خرداد جلوه گویایی از تاریخ دفاع مقدس و جهاد آگاهانه و شجاعت مظلومانه مردم ایران است. شهر مقاوم خیزی که پس از ۳۵ روز پایداری در ۴ آبان ۱۳۵۹ به اشغال دشمن درآمد؛ اما سرانجام با ایثار و شهادت و از خودگذشتگی زنان و مردان غیور ایرانزمین، پس از ۵۷۸ روز، در سوم خرداد ۶۱ از چنگال متجاوزان آزاد شد.
از میان ۵۴۰۰ شهید استان کردستان، ۱۱ شهید کُردستانی نقش اساسی را در آزادسازی خرمشهر به عهده داشتند.
این شهیدان جانبرکف نهاده، لحظهلحظه در کوچهپسکوچهها و خیابانهای این شهر به دفاع از خاک و ناموس وطن پرداختند. شهدایی که تا سوم خرداد سال ۱۳۶۱ همزمان با آزادسازی شهر خرمشهر طعم شیرین فتح و پیروزی را نچشیده و آسمانی شدند و جای خالی آنها در جشن لبخندهای مردم ایران و رزمندگان اسلام در مسجد جامع خرمشهر احساس میشد.
شهید عصمت الله کرمی
شهید عصمت الله کرمی فرزند غلام و جانانه در دهمین روز از خردادماه سال یک هزار و سیصد و سی و سه در دامان خانوادهای معطر از رایحهٔ دلپذیر محبت اهلبیت عصمت و طهارت (ع) در بخش سریش آباد شکفتن گرفت.
در دوران طفولیت پدرش را از دست داد و پس از پشت سر گذاشتن این دوران راهی مدرسه شد و در عرصه علم و دانش قدم نهاد. تحصیلات خود را تا رده پنجم ابتدایی به پایان رسانید و بعد از آن ترک تحصیل کرد و به رانندگی مشغول شد. شهید کرمی بعد از آنکه باران پیروزی از ابرهای غیرت و آزادگی در صحیفه سرزمین خشکیده میهن جاری گشت.
او همزمان با شکلگیری سپاه پاسداران در قروه به عضویت رسمی سپاه درآمد و در منطقه کردستان در رویاروئی با عوامل ضدانقلاب و برای پاکسازی این مناطق همیشه پیشقدم بود.
پس از سه سال حضور مداوم در جبههها و مناطق عملیاتی و جهاد و ایثار در راه اسلام و انقلاب در سال ۶۱ درحالیکه اولین فرزندش پنج سال بیشتر نداشت به خرمشهر، شهر خونین ایثار و مقاومت جهت مبارزه با متجاوزان بعثی اعزام شد. این فرزند صدیق امام و انقلاب در شب جمعه ۲۴ اردیبهشت ۶۴ درحالیکه نوای جانبخش دعای کمیل در دل و جانش طنین انداخته بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به درجه عظیم شهادت مفتخر گردید و قدرت خون سرخ مبارزانی چون او موجبات آزادسازی خرمشهر را فراهم ساخت. مدفن گرانقدر در گلزار شهدای سریش آباد است. از شهید کرمی دو فرزند دختر و یک فرزند پسر بهیادگارمانده است.
شهید پرویز الماسی فر
پرویز الماسی فر فرزند محمدولی و زهرا، در سومین روز بهمنماه هزار و سیصد و سی و نه در دامان خانوادهای متدین و منور از خورشید ارادت به خاندان امامت و ولایت در روستای دزج از توابع شهرستان قروه، همچون لاله ای در بوستان کاشانه پدر روئید و رایحه محمدی (ص) را در فضای بوستان خانواده منتشر ساخت.
پرویز، پس از کسب تحصیلات عمومی، به کشتوزرع پرداخت و از این راه در تأمین مایحتاج زندگی خانواده کوشید و لبخند شادی را در غنچه رخسار پدر زحمتکش و قلبی پاک و رئوف، شکوفا ساخت. او بیوقفه کار میکرد تا مبادا غبار خجلت بر سر اهالی خانواده سایه افکند و قطرات شرمندگی گونههای آنان را بیازارد. آری چنین انسانهایی نمیمیرند و همواره در خاطرهها جاوید میمانند، آنان راستقامتان جاودانه تاریخاند و در کوچهپسکوچههای روزگار، هیچگاه به دست فراموشی سپرده نمیگردند. آنان معنای کامل جاودانگی و ماندگاری هستند.
آن شهید ارجمند، در دوران جوانی از طریق ارتش جمهوری اسلامی و در جمعی لشکر ۱۶ زرهی ارتش سرافراز جمهوری اسلامی ایران، به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و ماهها در راه تأمین امنیت کشور تلاش سازنده نمود تا اینکه در دهمین روز از اردیبهشتماه هزار و سیصد و شصت و یک در منطقه کرخه بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثیون عراقی از جام سرخ شهادت سیراب گردید و مست از ایثار و خون در جمع افلاکیان آرمیدن آغازید.
مزار مطهر شهید الماسی فر در قبرستان عمومی شهر دزج زیارتگاه عارفان شوریده میخانه شهادت است.
شهید فتحعلی بهار لویی
شهیدان، شمع محل بشریاند و با شهادت خود، درس زندگی اسلامی و الهی ترسیم نمودند و با خون خود بر زندگی با محوریت ایثار و جانفشانی تأکید کردند .
یکی از جوانان ایران اسلامی که از سکون به حرکت و از راحتی به ایثار جسم و جانش، روی آورد و هستی خود را تقدیم امنیت و حیثیت مردم شریف ایران نمود، فتعلی بهارلوئی است. او در دوم خرداد ۱۳۴۰ در روستای بهارلو، از توابع شهرستان قروه کردستان، دیده به جهان هستی گشود و زندگی توأم با عشق و محبت به حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را آغاز نمود.
پدرش، حیدر آقا کشاورزی ساده بود که در سایه زحمات و مرارتهای حاصل از باغداری و کشاورزی، لقمهای حلال و پاکیزه، به سفره بابرکت خانوادهاش میآورد و خیرالنساء بامحبت و عطوفت سرشارش و علیرغم زحمات طاقتفرسای خانهداری، زندگی ساده اما باصفا و صمیمت را تقدیم فرزندانش مینمود. فتحعلی، در کنار خانواده توانست دوران طفولیت و کودکی را سپری و پایههای تحصیلی ابتدائی را در زادگاهش به پایان برساند. سپس در کنار پدر و همراه او زندگی کشاورزی و باغداری را تجربه نماید.
در ۱۹/۷/۵۹ علیرغم عدم وجود امنیت در مناطق غرب و جنوب کشور، خود را به مرکز آموزش نیروی ارتش جمهوری اسلامی ایران معرفی و پس از طی دوره آموزش مقدماتی پیاده، از طریق گردانهای عملیاتی لشکر ۲۱ حمزه سید الشهداء علیهالسلام، به مناطق عملیاتی رزم با دشمن متجاوز، اعزام گردید و بیش از یکسان و نیم در دفاع از کشور اسلامیمان، جانفشانی نمود.
سرانجام در ۱۸/۲/۶۱ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش توپ دشمن، فدائی ملت گردید و در لیست شهدای عزیزم دفاع مقدس قرار گرفت .
به خدمت در جبهه افتخار میکرد
تواضع، خوی نیکوی شهید فتحعلی بهارلوئی بود، او همواره خودش را از دیگران فروتر میشمرد و به همهکس اعم از بزرگ و کوچک سالم میکرد، تا زمانی که در قید حیات بود، برای یکبار هم از او حرفی بهعنوان دروغ نشنیدم، زمانی که میخواست به خدمت سربازی برود گفت: «اگر در زمان خدمت شهید شوم، بزرگترین افتخار است.» وقتی مرخص آمده بود پرسیدم: «دوران خدمت چطور است؟» گفت: «ارزشش به جنگیدن با کفار است، کاش زودتر میرفتم، خیل خوشحال هستم که در جبهه حضور دارم.»
سرباز غیور انقلاب شهید محمدرضا حیدری
دهم تیرماه ۱۳۳۸، مصادف با رویش گلی از دامان پاک طوبا و صُلب محمدعلی حیدری بود. محمدعلی کشاورزی زحمتکش بود که از حاصل و دسترنج خود سفره پاک برای خانوادهاش مهیا کرده بود و فرزند خود، محمدرضا از روزی حلال و بامحبت وافر اعضاء خانواده، رشد و نمو یافت و پس از رسیدن به سن قانونی، قدم به مدرسه گذاشت و دوران تحصیلات ابتدایی را طی نمود و پس از آن در کنار پدر، در جهاد اقتصادی، یارویاور خانواده گردید.
دوران نوجوانیاش، مصادف با قیام الهی مردم رشید ایران علیه رژیم ستمشاهی بود و محمدرضا نیز در این مسیر قرار گرفت و در تظاهرات مردمی شرکت مینمود.
سال ۱۳۵۹ با پیوند آسمانی با دخترعمویش صاحب یک دختر و یک پسر شد .
۱۸/۸/۶۰ آماده حضور در میادین جنگ علیه متجاوزین کشور اسلامی شد؛ لذا خود را به مرکز آموزش نیروی زمین ارتش جمهوری اسلامی ایران معرفی و مدت ۱۲ هفته در رسته پیاده آموزشهای لازم را طی نمود. سپس به لشکر ۲۱ حمزه سید الشهداء علیهالسلام اعزام و قدم به سرزمین شهیدان گمنام، مناطق عملیاتی جهاد در راه خدای متعال شد .
او ماهها در پاسداری از مرزهای مقدس ایران اسلامی در غرب و جنوب کشور همت گماشت و وظیفه خود را در راه وطن و انقلاب اسلامی ایفا نمود.
سرانجام این سرباز فداکار اسلام، در تاریخ شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ دشمن بعثی، به مقام عظمای شهادت نائل گشت و در جوار شهیدان عزیز کشور عزیزمان ایران، قرار گرفت. مدفن شهید محمدرضا حیدری، در گلزار شهدای حسنآباد قرار دارد.
همسر گرامی شهید میگوید
«در اوایل ازدواج با مشکل مادی مواجه بودیم؛ لذا همسرم بیشتر اوقات به تهران میرفت و با کار و تلاش توانست آبرو و عزت خانواده را حفظ میکرد. او خیلی زحمتکش بود و مخارج شش خواهر و برادر خود را نیز تأمین مینمود. یکبار که از جبهه به مرخصی آمده بود گفت: «من در خط مقدم هستم و شهید میشوم.» پاسخ دادم: «از جبهه فرار کن، من نمیتوانم بدون شما از بچهها نگهداری کنم.» پاسخ داد: «من هیچوقت این کار را نمیکنم، این وظیفه امثال من است که از خاک وطنم دفاع کنیم.»
آرزوی شهادت داشت
عیسی ایران پور جانباز و همرزم شهید میگوید: «دوران خدمت من و شهید بهترین دوران زندگی من با محمدرضا حیدری بود. در عملیات فتحالمبین در سال ۶۰ و ۶۱ با هم بودیم و در یک صف در عملیات شرکت کردیم و در خاکریزها پیشروی داشتیم. یادم هست که عملیات فتحالمبین تمام شد و به مرخصی آمدیم. به خانه محمدرضا رفتم، دیدم خانوادهاش گریه میکنند. علت را جویا شدم، گفتند که محمدرضا میگوید شهید میشوم و از شهید و شهادت برایمان صحبت میکند. محمدرضا از قبل خانوادهاش را برای شهادتش آماده میکرد تا بیتابی نکنند.»
شهید محمد شریف خالدیان
«خداوند شهدا را در قیامت با بها و جلال و باعظمت و نورانی وارد بهشت میکند که اگر انبیا در مقابل اینها بگذارند و سوار باشند به احترام اینها پیاده میشوند.
شهید سرباز محمد شریف خالدیان که در اول فروردین سال ۱۳۴۱ در منزلی پر از صفا و صمیمت در روستای شهابیه قروه به دنیا آمد واقعاً فطرتی پاک و بیآلایش داشت با علاقه زیاد موفق به اتمام تحصیلات ابتدایی گردید او عاشق حضرت امام (ره) بود. پس از شنیدن حمله دشمن به کشور اسلامیمان و اعمال وحشیانه آنها مخصوصاً در جبهههای غرب و جنوب کشور همواره به فکر و آرزوی این بود که بتواند به نحوی از ملت خودش دفاع نماید تا که در تاریخ ۸/۸/۶۰ خود را به مراکز اعزام به خدمت سربازی معرفی نمود و در رسته پیاده، بلافاصله تحت آموزش قرار گرفته و سپس به جبهه شلمچه که تحت کنترل لشکر ۲۱ حمزه بود اعزام گردید و ماهها در حراست از مرزهای کشور عزیزمان کوشش نمود سرانجام همچون لاله های به خون تپیده جنگ تحمیلی در تاریخ ۲۰/۲/۶۱ به لقاءالله پیوست. مزارشریف این شهید در گلزار شهدای شهر قروه منتظر زائرینش است.
برادرش میگوید: هنگامی که میخواست به خدمت سربازی برود بارها به او پیشنهاد شد که فعلاً جنگ است سربازیات را به تعویق بینداز؛ اما او قبول نکرد و گفت سرنوشت انسانها نزد خداوند محفوظ است هر چه باشد همان خواهد شد. او به صله ارحام بسیار مقید و پایبند بود. دقت مخصوصی را برای دیدار وابستگان و اقوام داشتند.
شهید عیسی ضیایی
عيسي، فرزند روحالله و عالمتاج در سريشآباد زاده شد، نه ماهه بود كه مادرش به ديار باقي شتافت و سرپرستي او را مادر بزرگش بر عهده گرفت. از سال هفتم زندگي، به همراه پدرش به شهر قروه مهاجرت كرد و در آنجا سكني گزيد.
عيسي، تحصيلات خود را تا اخذ ديپلم ادامه داد. پس از ۸ ماه خدمت در لباس مقدس سربازي، از طريق ارتش جمهوري اسلامي ايران به خدمت نظام وظيفهي عمومي اعزام گرديد.
اين سرباز رشيد اسلام، پس از طي آموزش نظامي از طريق تيپ ۵۵ هوابرد شيراز به جبهههاي جنوب كشور اعزام گرديد و در تاريخ ۱۲/۲/۶۱ در درگيري با دشمن بعثي در منطقة جنوب خرمشهر به فوز عظماي شهادت نايل آمد. مزار پاك عيسي در گلزار شهداي قروه قرار دارد.
او از همان ايام طفوليت آيات شريفهي قرآن مجيد را با گوشت وخون خويش عجين ساخت. نماز وفرايض ديني را وسيله اي براي ارتقا به قلل رفيع معنويت ميدانست.
چون عاشقي، در درياي بندگي غرق ميشد و اشك ميريخت. وي تار وپود وجود خود را با شميم محبت اهل بيت (ع) آكنده ساخته بود ودرغم آن اسطورههاي عصمت جانانه مي گريست.
ادب و اخلاق اسلامي كه نشانة رهروان مكتب اهل بيت(ع) است، در رفتار و كردار عيني نسبت به پدر و نامادري و همسايگان هويدا بود.
در مدتي كه در شهرستان قروه سكونت داشت،ادب و رفتار متواضعانة او نسبت به پدرش،باعث شده بود همسايگان تصور كنند در منزل، مستأجر پدر ميباشد وقتي از پدرش سؤال ميكنند و متوجه رابطه پدر و فرزندي بين آنها ميشوند، از علو روح و متانت و تواضع شهيد در تعجب فرو ميروند.
ابيات زير منسوب به شهيد است كه توسط پدرش نقل گرديده است:
اگر داني كه فردا محشري نيست
سؤال و پرسش و پيغمبري نيـست
بتـاز اسب جــفا تــا مــيتــوانــي
كـه فايز چون سپاه و ارتشي نيست
شهید غلامحسین معظمی
سوم بهمن ۱۳۴۰ در روستای مالوجه به دنیا آمد. روستای کوچک اما با صفای مالوجه ، مملو از عطر خاندان اهل بیت پیامبر(ص) است و مردمانش در راه عقاید راستینشان ، شهدا و جانبازان عزیزی تقدیم انقلاب نموده اند. غلامحسین، در کنار و با محبت سرشار والدینش هدایت و فاطمه ، رشد و نمو یافت و دوران تحصیل ابتدایی را در زادگاهش طی نمود.
وقتی به نوجوانی رسید دست در دستان پدر ، به امر مقدس کشاورزی روی آورد و از همان دوران تجربه امرار معاش و تأمین اقتصاد خانواده را تجربه نمود .
دوران جوانی ، بهترین زمان برای خدمت و نوع دوستی است لذا او هم در سال ۱۳۵۹ با همت و اراده ، خود را به مراکز اعزام به خدمت نظام وظیفه معرفی نمود .
اسلحه به دست گرفت و ماهها از کیان کشور جمهوری اسلامی ایران و مرزهای غرب و جنوب دفاع و حراست کرد. لشکر ۱۶ زرهی قزوین یاد و خاطره این سرباز فداکار انقلاب را هرگز فراموش نخواهد کرد . سرانجام غلامحسین ، در ۲۴/۰۴/۱۳۶۱ در بمباران هوایی اهواز، بر اثر اصابت ترکش ، به مقام عظمای شهادت نائل گشت و جاودانه تاریخ شد . این شهید سعید ، در روستای زادگاهش سکنی گزیده است.
شهید اسماعیل نگهدار پنیرانی
در تاریخ نوزدهم مرداد ماه سال ۱۳۳۴در سنندج دیده به جهان گشود . مادرش نظیفه خانه دار و پدرش میرزا ، کاسب بود . آن ها نام اسماعیل را بر کودک خود نهاده و به تعلیم و تربیت وی کمر همت بستند . پس از سپری شدن دوران کودکی در دبستان ثبت نام شد تا سواد بیاموزد . دوران ابتدایی تحصیلات را با موفقیت طی نمود و با اخذ مدرک سیکل با توجه به علاقه ای که به خدمت نظام داشت ، به عنوان درجه دار به استخدام نیروی زمینی ارتش در آمد وبعد از طی دوره آموزشی در لشکر۲۱ حمزه سازماندهی گردید . با شروع مبارزات مردم مسلمان ایران بر علیه رژیم ظلم وستم گذشته ، وی به فرمان رهبر خود پادگان را ترک نمود و به صفوف مردم پیوست . بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری زعیم عالیقدر حضرت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۷ ، مجددا به محل خدمت خود بازگشت و خدمت را از سر گرفت . وی همواره خود را پیرو حضرت امام راحل (ره) ومدافع اسلام وانقلاب اسلامی می دانست . در این دوره تشکیل زندگی مشترک داد اما فرزندی از وی به یادگار نمانده است . هنگام تجاوز ارتش مزدور بعث عراق به خاک میهن اسلامی ایران به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام گردید وتا قبل از شهادت ، با شجاعت ورشادت ، در کنار دیگر همسنگرانش به مقابله با بعثیون پرداخت . نامبرده بعد از شرکت در چندین عملیات نظامی بر علیه دشمن ، سر انجام در تاریخ ۸/۳/۶۱ در جبهه دار خوین خوزستان در حین عملیات ، بر اثر تصادف خودرو به درجه رفیع شهادت رسید . وپیکر پاکش در گلزار شهداء بهشت محمدی سنندج بخاک سپرده شد . لازم به توضیح است که همسر این شهید گرانقدر ، بعد از ازدواج مجدد در بمباران سنندج توسط هواپیما های عراقی به شهادت رسید .
شهید ذبیحالله گرشاسبی
شهید معظم ذبیحالله گرشاسبی در بیستم اردیبهشتماه سال یک هزار و سیصد و چهل و یک در خانوادهای ساده و متدین در شهرستان بیجاردیده به جهان گشود .
پدرش محمدحسین و مادرش راضیه نام داشت. شهید در سن هفتسالگی راهی مدرسه شد و در دبستان الماسیه دوران ابتدائی را به پایان رسانید و دوران سهساله تحصیلی راهنمائی خود را در مدرسه فاضل گروسی به اتمام رساند و دوران تحصیلی دبیرستان او مصادف بود با شروع انقلاب و تظاهرات مردم بر علیه رژیم پهلوی و تا سال دوم متوسطه ادامه تحصیل دادند. شهید گرشاسبی همیشه در جلسات قرآن که در آن زمان در خانهها تشکیل میشد شرکت میکرد و علاقه وافری به اسلام و قرآن داشت و همیشه در مساجد حضور داشت باوجوداینکه سنش کم بود؛ ولی همیشه در قبال مستضعفین احساس مسئولیت میکرد و در انجام فرایض دینی بسیار کوشا و فعال بود .
ذبیحالله بسیار باغیرت بود و نسبت به کارهای خلاف حساسیت نشان میدادند و با مشاهده افراد منحرف سعی میکرد آنها را امربهمعروف و نهیازمنکر نماید. شهید گرشاسبی فعالانه در تظاهرات بر علیه رژیم پوسیده شاهنشاهی شرکت مینمود و همیشه عکسهای امام و اعلامیه با خود داشتند و جهت ضربهزدن به رژیم پهلوی در بین مردم پخش مینمودند .
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باتوجهبه علاقهٔ زیادی که به ارتش داشتند وارد ارتش شد و در آنجا خدمت نمودند .
از خصوصیات بارز دیگر شهید خوشرفتاری او با مردم بود و هیچوقت کسی از رنجشی نداشت و تولی و تبری داشتند و در فراگیری اسلام به دیگران کوشش مینمود و میگفت پیروزی اسلام یعنی آسایش فکری مؤمنین و مسلمین و البته این موضوع نیاز به خون دارد و بر همین اساس به جبهههای حق علیه باطل درگاه خدا شتافت و میگفت مادر دستت درد نکند که این بازو و سینه را که پروردهای باید فدای اسلام شود و صدام را نابود کند و برود به ضریح مطهر امام حسین (ع) بچسبد و بعد راه رهایی قدس را پیش بگیریم با اینکه نمیگذاشتند برود جبهه میگفتند خدمتت در پادگان ضروری است؛ اما او با اصرار زیاد به جبهه رفت روح سرگشته او در سرزمین نور کمی آرام گرفت؛ اما او عاشق پرواز بود عاشقانه میسوخت میجنگید تا اینکه در هفدهم اردیبهشتماه سال یک هزار و سیصد و شصت و یک، پیکر جوانش بوسهباران گلوله و ترکشهای دشمن گردید. جان از خاک به رفعت افلاک پرواز داد و ذبیح، الله در جبهه خرمشهر شهید گردید و در گلزار مطهر شهدای شهر بیجار به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/